نگاهت کافیست تا در هوای آمدنت بمیرم…
تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی…
کاش می توانستم راحت حرف بزنم ...
چیزی بگویم از دلتنگی ...
میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند ...
فقط می گویم منم دلتنگم
توي دلش براي خودم كلبه اي ساختم هنوز مستقر نشده بودم كه يكي در زد وگفت چكشت را به من قرض ميدهي .نميداني چرا كلبه برسرم خراب شد؟
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافت ،
آنوقت به او میگفتم :
یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمی توانم فرو بدهم...!
تو فقط با من باش
من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !
فقط چند لحظه کنارم بشین یه رویای کوتاه تنها همین ...
ته ارزوهای من این شده ته ارزوهای مارو ببین .....
فقط چند لحظه کنارم بشین فقط چند لحظه بمن گوش بده.
هر احساسی رو غیر من تو جهان واسه چند لحظه فراموش کن ......
ببین امشب یه دنیا رو به عشق تو صدا کردم....
واسه برگشتنت عشقم یه عمری رو دعا کردم ....
نمیدونی که دور از تو چه دنیای بدی دارم .....
بدون تو ازین دنیا و ازین شهر بیزارم .....
از کجا باید می دانستم؟!
در هیچ فرهنگ لغتی
ذکر نشده بود ،
"دوستت دارم" ،
معنی اش
ماندگار نیست...
چقدر احمقانه است از یک قهوه ی تلخ انتظار فال شیرین داشتن …
.
.
خدایا یا فریاد گلویم را بگیر یا بغض گلویم را …
هر کدام راه دیگری را بسته اند !
افسوس به خاطر تمام لحظه هایی که می توانستی “مرهمم” باشی نه “دردم” …
قرار بود هميشه و همه جا همراه هم باشيم!
بودم، نبودي...
قرار بود دلواپس دلواپسي هاي هم باشيم!
شدم، نشدي...
قرار بود هر جا نياز به يك سنگ صبور داشتيم كنار هم باشيم!
بودم، نبودي...
قرار بود دلتنگيهامونو فقط به همديگه بگيم!
گفتم، نگفتي...
قرار بود نگاه عاشقونمون فقط مال خودمون باشه!
من بودم، تو نبودي...
قراربود دستامون گرماي هيچ دستي رو حس نكنه!
حس نكردم، حس كردي...
قرار بود مهربوني هامون دائمي باشه!
بودم، نبودي...
قرار بود زير بارون فقط منو تو باشيم!
بودم، تو با ديگري بودي...
قرار بود تا آخر اين دنيا منو تو با هم باشيم!
هنوز هستم، از اولش نبودي...
قرار بود...
خيلي چيزا قرار بود بشه، كه نشد!
مرد اين عشق نبودي...
هيچ كدوم رو نخواستي،
تو رفتي و من سالهاست به ياد تو قرارهاي نوشته شدمون رو مرور ميكنم...!
چه زخمهایی به دلم خورد,تا یاد گرفتم که هیچ نوازشی بی درد نیست....
دلم می خواست زمان را به عقب باز میگرداندم نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم ، برای اینکه نگذارم بیایند که رفتنشان را هم نبینم
وقتی کسی نیست که خودتو فرو کنی در آغوشش و گم شوی در رویاهای شبانه اش فرق نمیکند صبح با صدای اذان بیداری شوی یا ناقوس کلیسا.حتی درون خانه پدریت احساس غربت میکنی
خداوند درهاي فراواني ساخته كه به حقيقت گشوده مي شوند و انها را براي تمام كساني كه با دست ايمان به ان مي كوبند باز مي كند. نيكي در انسان بايد ازادانهه جريان و تسري يابد.