!...علت بی خوابی ام را چگونه بگویم وقتی یاد تو از سقف اتاقم چکه میکند
وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقشون پر عکس میشه اما همیشه دلت
واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی
یه روزی با نامزدم دعوام شد،به صورت ناخودآگاه یه سیلی زدم،از این کارم ناراحت شدم وبه بیرون رفتم،وقتی اومدم دیدم اومد بغلم کرد،خواستم معذرت خواهی کنم،گفت دوست دارم
پس به احترام نامزد های فهمیده لایکو بزن
یه شبی با عشقم تو خیابون قدم میزدم،هیچی نمیگفت ،فقط به حرفام گوش میکرد،واونم هی میگفت دوست دارم کمی ناراحت شدم،بهش گفتم چرا حرف نمیزنی ،فقط میگی من دوست دارم
میگه من به جز دوس داشتنت چی بگم
تو دلم گفتم خدایاشکرت بابت این نعمتت
پس به سلامتی عشق های واقعی
اگه زندگیم در یه کاسه آب خلاصه می شد
اونو بدرقه راهت می کردم…
چـرا مـن بـاید دنـبـال تــو بـگـردم...؟ نـمی شـود تـو پـیـدایـم کـنی...؟
برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست !
برای عاشق شدن کافیست تو نگاه کنی و من لبخند بزنم …
ميري و من فقط نگاهت ميکنم تعجب نکن که چرا گريه نمي کنم بي تو يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي ديدن تو همين يک لحظه باقيست
گفنی پرنده ات اسیر است به دامم
گفنم دگرمن پر پرواز ندارم
گفنی سکوت است چو قفلی به لب تو
گفنم دگر میل به آواز ندارم
(فقط دلم میخواد دیگه برم از اینجا)
روزگاري خواهد رسيد ....
همچنان که در آغوش ديگري خفته اي ،
به ياد من ستاره ها را خواهي شمرد تا آرام شوي
دلت هوايم را خواهد کرد
به ياد خواهي آورد باهم بودن هايمان را
به ياد خواهي آورد خنده هايم را
به ياد خواهي آورد اشک هايم را
به ياد خواهي آورد حرف هايم را
مطمئنم در آن لحظه در دلت مي گويي: دلتنگت شده ام
باران می بارد به حرمت کداممان نمیدانم؟؟؟
من همین قدر می دانم که باران صدای پای اجابت است.
خدا دارد ناز می خرد
نیاز کن
کاش میشد هیچکس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو میمانم ولی...رفتی وگفتی که اینجا جا نبود...سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسد کاش روز دیدنت فردا نبود
آرزوییست مرا دردل، که روان سوزد وجان کاهد... بخدا دردل وجانم نیست جزحسرت دیدارش... همه شب دردل این بستر جانم آن گمشده راجوید...
زین همه کوشش بیحاصل، عقل سرگشته به من گوید: ببرازیاد دمی اورا! آن کسی راکه تو میجویی، کی خیال توبسردارد؟! بس کن این ناله وزاری را،
بس کن، او یار دگر دارد . . .
بعضی چیزها را ” باید ” بنویسم نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه ” برای اینکه ” خفه نشم ” همین !!
کفش هم اگر تنگ باشد ، زخمی میکند
وای به روزی که دل تنگ باشد...